ماشالله شمس الواعظین در همان روزها گفت: «رهبران اصلاحات در شرایط فعلی چون برنامه ندارند و هدف مشخصی را برای خودشان ترسیم نکرده اند باید گفت که فاقد بصیرت دولتمردی هستند. اگر قرار است که در هر نماد مهم در تقویم کشور جریان سبز در خیابان ها حضور پیدا کند؛ آخر این حضور و راهپیمایی به چه چیزی منجر خواهد شد؟...
از نقطه نظر تحلیلهای اجتماعی و سیاسی نمیتوان حوادث سال قبل را تحت عنوان موضوعی به نام «جنبش» مورد بررسی قرار داد. اساسا نه تنها آشوبهای خیابانی سال پیش، جنبش نیستند که جریان موسوم به اصلاحات را نیز نمیتوان تحت ذیل موضوع «جنبشهای اجتماعی» تجزیه و تحلیل کرد. جنبشهای اجتماعی تعریف و کارکردهای خاص به خود را دارند که با هیچکدام از ویژگیهای فتنهی سبز جور در نمیآیند. از این جالبتر ادعای مضحک اشخاصی چون «عبدالله شهبازی» بود که از این آشوبها تعبیر به «انقلاب» کرد. انقلابی که اصلا نمیتوان جلویش را گرفت! و البته امروزه صدق و کذب ادعای امثال او بر همگان روشن شده است. بنابراین به نظر میرسد بهترین اسم برای این جریان و - البته با تسامح، که این هم برایشان زیادی است- «موج سبز» باشد.
جریان موج سبز از ابتدای حرکت خود تا به انتها، یعنی 9 دی 88، پنج مرحله یا فاز را پشت سر گذاشته است. اگر چه می توان این جریان را ادامهی جریان به اصطلاح اصلاح طلبی در ایران دانست و بسیاری از اِلِمان ها و نمادهای آن مطابقت با جریان هشت سالهی اصلاحات در ایران دارد اما در این مقال سعی شده است با صرف نظر از این موضوع و تنها با توجه به سیر حرکت این جریان در طول حیات هشت ماههی خود، فازهای پنج گانهی آن بیان شود.
به طور خلاصه می توان این پنج فاز را بدین گونه بر شمرد:
1- فاز اول که از ابتدای سال 88 و با بالاگرفتن فضای انتخاباتی و جو تبلیغاتی در کشور شروع شد. در این مرحله کاندیداتورهای وابسته به این جریان و به طور خاص، میرحسین موسوی اعلام کرد که برای رعایت و بازگشت به «قاعدهی بازی» وارد عرصهی انتخاباتی شده است. وی در این مدت سعی می کند خود را فردی قانون گرا و معتقد به نظام و اصول اساسی آن چون اصل ولایت فقیه نشان دهد.
هر چند استفادهی ستاد انتخاباتی وی از برخی نمادها و شعارهای تبلیغاتی چون رنگ سبز، و یا زیر سؤال بردن تلویحی مبارزه با اسراییل، و تبدیل مناظرات تلویزیونی به نفی حریف مقابل به جای اثبات خود و... می توانست هر شخص با درایت و عاقلی را متوجه شروع یک حرکت جدید نماید اما هنوز برای اظهار نظر در مورد این جریان زود بود.
2- فاز دوم قضیه درست از شب انتخابات یعنی 22خرداد 88 آغاز شد. یعنی درست از زمانی که سایت های حامی موج سبز، چون کلمه و قلم نیوز و... ادعای رای 30 میلیونی میرحسین موسوی را آغاز کردند. جالبی ماجرا در این است که در همین روز انتخابات، از طرفی کمیتهی موسوم به «صیانت از آراء» پشت سر هم بیانیه در مورد تخلف انتخاباتی صادر می کرد و از طرفی دیگر میرحسین موسوی در همان شب انتخابات و در یک کنفرانس خبری عجولانه و فرمایشی خود را رئیس جمهور منتخب مردم ایران اعلام کرد.
در روزهای بعد ستاد انتخاباتی سبزها به بهانهی تقلب و تخلف در انتخابات از هواداران خود خواست که به خیابان ها ریخته و دست به اعتراضات گسترده بزنند. که حاصل آن ایجاد شورش ها و آشوب های چند روزه در تهران و بعضی از شهرستان ها بود. در این ایام موج سبز سعی می کند حرکت اعتراضی خود را علیالظاهر مسالمتآمیز و دموکراتیک نشان بدهند. مانند راهپیمایی بدون شعار. اما کدام انسان عاقل و فهیمی است که متوجه نشود روی دیگر اینگونه حرکتها «فاشیسم» و یا «آنارشیسم» است. زیرا حتی اگر فرض بگیریم که در انتخابات تقلبی صورت گرفته، برای حل و پیگیری آن نیز راهکار قانونی و حقوقی وجود دارد نه راهپیمایی و آشوب.
این امر خیلی خوب با درایت رهبر انقلاب جمع و جور شد. ایشان اعضای 4 ستاد انتخاباتی را فرا خواندند و اگر چه ادعای تقلب در انتخابات را رد کردند اما جهت اطمینان بیشتر اعضای ستادها دستور به بازشماری 10 درصد صندوق های اخذ رای به صورت تصادفی دادند. در همین ایام بود که دستگیری برخی از لیدرهای جریان فتنه و اعترافات تکان دهندهی آنها در دادگاه ضربه ای مهلک به بدنهی این جریان زد.
3- روز قدس سال 88 و راهپیمایی آن را می توان تقطهی عطفی در درک و شناخت بهتر این جریان دانست. و در حقیقت فاز سوم حرکت سبزها درست در روز قدش شروع شد. تاکتیک رهبران جنبش در این مرحله این بود که با استفادهی از شعارهای مبنایی و اعتقادی ملت و دولت و به مرور زمان استحالهی این شعارها از درون به اهداف خود دست یابند. به همین علت است که می بینیم طرفداران و هواداران این جریان شروع به سر دادن شعارهایی چون «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» ، «استقلال آزادی جمهوری ایرانی» و... می کنند. و این یعنی استفادهی از زبان اکثریت به نفع گروه اقلیت. چرا که تئوریسینهای این جریان می دانستند هیچ حرکتی مناسبتر از حرکتهای زیرپوستی و منافقگونه جوابگو نخواهد بود. اما این توطئه نیز با درایت مردم و عملکرد هوشمندانه ی رهبر انقلاب خنثی شد.
4- و اما فاز چهارم این جریان در روز دانشجو رقم خورد. آنجا که اعضای این جنبش پی به شکست خود برده و تلویحا اشاره به عدم کفایت رهبران جنبش داشته و معتقد بودند که دیگر نمی توان امیدی به اشخاصی چون موسوی و کروبی داشت. به عنوان مثال ماشالله شمس الواعظین در همان روزها و در گفت و گو با ایرنا اشاره کرد:
«رهبران اصلاحات در شرایط فعلی چون برنامه ندارند و هدف مشخصی را برای خودشان ترسیم نکرده اند باید گفت که فاقد بصیرت دولتمردی هستند. سران اصلاحات بدون ترسیم یک خط مشی صحیح و آینده نگر واقعا به دنبال چه هستند؟ اگر قرار است که در هر نماد مهم در تقویم کشور جریان سبز در خیابان ها حضور پیدا کند؛ آخر این حضور و راهپیمایی به چه چیزی منجر خواهد شد؟
وی هم چنین خاطرنشان کرد: سران اصلاحات باید روشن کنند که هدف شان از حضور در خیابان ها چیست؟ و به دنبال کدام مقصود هستند؟»
به علت همین بی بصیرتی و بی کفایتی رهبران سبز بود که دیدیم عکس حضرت روح الله توسط طرفداران این جریان به آتش کشیده شد و شعارهای ساختارشکن قبلی نیز دوباره تکرار شد. مضافا این که اعضای جنبش سعی داشتند ماهیت ضدآمریکایی و استعماری این روز را تبدیل به مبارزه فرعی و کوچکی مانند مبارزهی با روسیه بنمایند.
هر چند پس از افتضاحات به بار آمده ی سبزها در 13آبان، سران جریان سعی در جمع کردن آبروی ریخته شدهی خود داشتند اما راهپیمایی های چندین روزهی مردم در سرتاسر کشور بیانگر اوج نفرت مردم از این جریان بود. آخر کدام انسان آزادیخواه و عدالتطلبی وجود دارد که محبت روحالله را در دل نداشته باشد؟ و کدام ایرانی است که به خاطر نداشته باشد این خمینی کبیر بود که کشور را از چنگ استبداد و خفقان و عقب ماندگی نجات داد؟
5- و بالاخره در روز عاشورای 88 جریان نفاق، نقاب از رخ بر کشید و چهرهی اصلی خود را نشان داد. در عاشورای 88 جریان سبز نشان داد نه تنها اعتقادی به ارکان اساسی انقلاب اسلامی ندارد - که شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» مؤید این ادعا است - بلکه آنان اساسا با موضوعی به نام اسلام و اسلامیت مشکل دارند. به همین دلیل بود که دیدیم طرفداران سبزها به دستجات عزاداری حضرت سیدالشهداء حمله کردند، سیاه پوشان و سینه زنان ماتم حسین (ع) را مورد ضرب و شتم قرار دادند، بنرها و کتیبه های عزای سالار شهیدان را پاره کرده و زدند و...
عاشورای 88 اگر چه به جهت بی حرمتی ها و بی ادبی هایی که به ساحت مقدس اهل بیت علیهمالسلام شد شاید غم انگیزترین و تلخ ترین عاشورای بعد از انقلاب باشد اما از طرف دیگر نشان داد که جریان سبز دارای چه ماهیت و عملکرد پلید و مزورانه ای است.
بعد از این ماجراها نکتهی قابل توجه این بود که برخی نویسندگان و سیاستمداران سعی داشتند تا بین رهبران جنبش سبز و به طور خاص آقایان موسوی و کروبی و خاتمی، و مسببان و عاملان به وجود آورنده ی چنین ماجراهایی تفاوت قائل شده و آنان را از هم جدا بدانند. و حال آنکه شواهد، گویای امر دیگری بود.