آقای هاشمی! سیاست آنقدرها هم ارزش ندارد |
ترم دوم دانشگاه بودم. سال 84. روزهای انتخابات نهم ریاست جمهوری بود. یادش به خیر. چه انتخاباتی بود آن دوره. مخصوصا دور دوم. یک جنگ به تمام معنا «نابرابر». احمدینژاد یک طرف بود و «همه» یک طرف دیگر. ![]() «سیاستمدار بزرگی که از کار برکنار شده مانند نهنگ خشمگینی است که آن قدر خود را به کشتی میکوبد که هم خود و هم کشتی را نابود سازد.» من از ماکیاولی و رئالیسم سیاسی متنفرم. به خاطر همین پایاننامهم را که بخشی از آن ارتباط پیدا میکرد با ماکیاولی و تا نصف انجامش داده بودم کنار گذاشتم و از نو شروع کردم به نوشتن یک پایاننامهی دیگر. اما راستش دیروز که سایت آقای هاشمی رفسنجانی را دیدم ناخودآگاه یاد ماکیاولی و جملهی فوقالذکرش افتادم. انگار این سایت به تمام معنا میخواهد نظریهی ماکیاولی را تحقق بخشد. پیشتر سایت ایشان وقتی میخواست مطلبی علیه دولت و احمدینژاد بنویسد در لفافه و غیر مستقیم مینوشت اما حالا دیگر شمشیر را از رو بسته است. این سایت در مطلبی با عنوان «از نیم قرن ولایتمداری هاشمی تا گمگشتگان ولایت احمدی نژاد!» مینویسد: «از آن روز به بعد شاخص بصیرت اینها دیگر ولایت فقیه نبود شاخص بصیرت اینها شخصی بود که دیگر اعلام کرده بود میخواهد به اجتهاد شخصی اش عمل کند! و اینگونه بود که نظرات مقام معظم رهبری در مورد رحیم مشایی، عدم حجیت اعترافات متهمان علیه دیگران، دوری از فضای تهمت زنی رسانهای، پرهیز از تشویش اذهان عمومی با نظرات رسانه ای شاذ، حفظ ساحت مراجع عظام، پرهیز از موازی کاری در امور سیاست خارجی، تمکین به اجرای قوانین مصوب مجلس و مجمع تشخیص مصلحت نظام، توجه به اسناد بالادستی نظام و به ویژه سند چشم انداز ?? ساله نظام ، حفظ شان سایر قوا و ارکان قانونی نظام از جمله مجمع تشخیص مصلحت نظام و... به علنی ترین شکل ممکن زمین ماند و اینها نه تنها در دفاع از ساحت نظرات ولی امر خود دم بر نیاوردند بلکه هم آوای صدایی شدند که خود بانی اموری شد که بیشترین هزینه های اش برای نظام و شخص رهبری بود!» ادعای هزینه کردن احمدینژاد از ولایت و رهبری در حالی از سوی این سایت گفته میشود که چند خط پایینتر در همین نوشته، برای حق جلوه دادن اعمال آقای هاشمی، طبق معمول همیشه بیشترین هزینه را از رهبری انجام میدهد و مینویسد: «اثبات این نکته بر همه آنان که بر عمق دوستی 60 ساله ایشان و رهبری واقف بودند و از سویی نیز بر بصیرت تاریخی این مجتهد سیاسی امین امام و رهبری آگاه بودند مدتهاست روشن شده که نسبت ادعایی ولایتمداری این جریان نسبت عمیقی نبوده و نیست و به خصوص در میدان سیاسی کشور در حوادث بعد از انتخابات به عینه به اثبات رسید که از طرفی بر آتش اختلافات افروختند و از طرف دیگر هزینه های آن را به سوی رهبری متوجه کردند و بسیار ناجوانمردانه تر اینکه در همان ایام حتی از اعمال نظرات صریح رهبری هم سرباز زدند!... حالا شاید کمی بهتر بتوان تلاش بی وقفه این جریان رسانه ای را برای جدا کردن این دو یار دیرین انقلاب و حتی مساعی ناامیدانه اینها را برای خالی کردن صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری را از حضور آیت الله هاشمی درک کرد که همچون اسلاف گذشته خود خوب می دانند راه تضعیف رهبری از تخریب هاشمی می گذرد!» این سایت در مطلبی دیگر به روزنامهی کیهان و به طور خاص به یادداشت حسین شریعتمداری که در واکنش به متن 19 دی آقای هاشمی نوشته شده بود اشاره کرده و مینویسد: «اینکه کیهان از درک قلم آیت الله هاشمی غافل بماند نکته تازه ای نیست چرا که وقتی پس از قریب 23 سال بعد از نوشتن نامه سال 59 هاشمی به امام در مورد رئیس جمهور منحرف متحیرانه پرسش کردند که واقعا در زمان نوشتن آن نامه و آن جملات به امام چه حالی داشتید؟ می توان بر عمق آن واقف شد. اما نکته عجیب در آن است که همین ها چند سال بعد به خود اجازه بدهند که در نگارش شخصی یادداشت آیت الله هاشمی تشکیک کنند و مدعی شوند که این قلم ، قلم هاشمی نیست! ولی بر این هم چندان نباید خرده گرفت چرا که اصولا برای این جریان میزان حال افراد است و شاخص تعیین این میزان هم خود اینها ! وگرنه مگر اینها نمی دانند قلم هاشمی بیش از نیم قرن سابقه دارد و قریب به اتفاق اطلاعیه های جامعه روحانیت مبارز در دوران مبارزه به همین قلم مستظهر است که اینها هنوز بر بصیرت و نفوذش غافلند!» این قلم همان موقع که متن یادداشت 19 دی آقای هاشمی را خواند متنی نوشت با عنوان «پشت پردهی سایت هاشمی دات آی آر». در آن متن که به زعم برخی از دوستان کمی تند نوشته شده بود به نکاتی پیرامون یادداشت ایشان اشاره کردم. اما همان روز که یادداشت حسین شریعتمداری عزیز را در کیهان خواندم مقداری از کار خود پشیمان شدم. آخر شریعتمداری با دهها لطایفالحیل سعی داشت تا چنین به مخاطب القا کند که این نوشته، کار خود هاشمی نیست و اصلا از شخصیتی چون هاشمی با آن سابقه چنین کاری عجیب به نظر میآید. درحقیقت شریعتمداری با این کار میخواست هاشمی را با چنگ و دندان هم که شده نگاه دارد. و من از کار خودم پشیمان شده بودم که چرا مانند شریعتمداری عمل نکردم و به جای متن سلبی، یک متن ایجابی ننوشتم. و حال عجیب اینکه امروز سایت هاشمی در قبال چنین عملی، اقدام به مؤاخذهی شریعتمداری کرده است! عجیبتر اینکه نگارندهی این متن سعی دارد چنین وانمود کند که ارتباطی بین کیهان و احمدینژاد هم وجود دارد. ادعای مضحکی که امروزه همگان بر کذب بودن آن اذعان دارند. آخر چطور نامهی احمدینژاد به مجمع تشخیص کار کیهان بوده در حالیکه همین چند ماه پیش احمدینژاد در مصاحبه با روزنامهی ایران در کمال ناباوری به طور تلویحی اعلام کرد که با طرز تفکر روزنامهای چون کیهان مخالف است و اینها را اصولگرا هم نمیداند! و در جایی دیگر نیز گفت که اصلا چنین روزنامههایی را نمیخواند. و اعجابآور تر از همه اینکه در پایان این مطلب هم نگارنده، کیهان را به اجیر بودن قلم متهم میکند و مینویسد: «البته این را هم نه چندان عجیب باید دانست چرا که قلم کیهان آنچنان در خدمت است که اولین انتقاد علیه بیانیه 19دی ماه هاشمی در دفاع از کیان روحانیت، مرجعیت و ولایت فقیه را می تراود! امیدواریم دامنه این اشتراک قلم خدای ناکرده به تحلیل کیهان در سال 82 علیه اصل ولایت مطلقه فقیه و ادعای طراحی آن برای تابع کردن فقهای شورای نگهبان از امام راحل (ره) نیانجامد چرا که مهم ترین هدف جریان ضد روحانیت بعد از تخریب روحانیت ، ساحت مراجع و ارکان قانونی نظام به یقین جایگاه ولایت فقیه است.» سؤال اینکه قلم کیهان در خدمت چه کس یا کسانی است؟ مسلما با جریانات اصلاحطلب و سلطنتطلب و ضد انقلاب که نیست. چرا که بیشترین هجمهی کیهان به همین طیف است. با جناح هاشمی و کارگزاران هم که نیست که اگر بود این همه در این یادداشت به او حمله نمیشد. پس دیگر چه جریانی باقی میماند جز جریان حزبالله! نگارندهی یادداشت فوق به خوبی میداند که کیهان به طور غیر مستقیم وابسته به نهاد رهبری است و آیا از همین روی متهم به قلم به دست بودن میشود؟! تأمل در یادداشتها و مطالبی که بر روی این سایت قرار میگیرد به وضوح نشان میدهد که جریان و اشخاصی سعی دارند به هر نحو ممکن که شده، هاشمی را از انقلاب جدا کنند. جناب آقای هاشمی! مدافع شما همین بچه بسیجیها و حزباللهیها بودند نه دومخردادیهای فرصتطلب برانداز. حال چه شده است شما را که دست دوستی به سوی کسانی دراز کردهاید که روزگاری نه چندان دور، بدترین توهینها را به شما کردهاند و لقب «عالیجناب سرخپوش» به شما دادهاند! نگارندهی این سیاهه در زمان دوم خرداد دانشآموز دبیرستان بود. اما با همان حال و هوای دوران نوجوانی وقتی که دید از هر طرف به شما میتازند در حد توان و معلومات خودش به دفاع از شما پرداخت. که البته هنوز هم به آن کار مفتخر است. اما حالا وقتی میبیند که شما و دشمنانتان هر دو در یک جبهه قرار گرفتهاید... آقای هاشمی! در شأن چون منی نیست که شما را انذار دهم - و اصلا برای خود شما هم خوب نیست- اما باور بفرمایید سیاست آنقدرها هم ارزش ندارد که بهخاطر آن به همهی مجاهدتها و تلاشهای خود پشت پا بزنید. باور کنید که ما به هیچوجه دوست نداریم که شما از انقلاب و ولایت جدا شوید. خودتان را از این حلقهای که در آن محاصره شدهاید جدا کنید. این آرزوی همهی ما است. و این را هم بدانید که این ملت بعد از جریان فتنه نه دلبستهی شما، نه احمدینژاد و نه هر کس دیگری هستند. الا «ولایت». |