چرا رای احمدینژاد ازموسوی در تبریز بیشتر بود؟ |
اینکه موسوی رأیش توی تبریز کم نبود حقیقتاً احساس میشد. اوضاع به همین شکل بود تا اینکه فیلم اهانت دو نفر از سران اصلاحات به مردم آذربایجان منتشر شد که البته یکی از اونها خیلی بیشتر سر و صدا کرد. ![]() چند تا از بچههای دانشگاه که میانهرو شناخته میشدند دست بند سبز بسته بودند. زمان که گذشت، قبل از انتخابات بیشترشون دست بندشون رو برداشتند. از دو نفرشون پرسیدم چرا این کار رو کردید؟ گفتند که خیلی از اینهایی که توی ستاد موسوی جمع شدهاند آدمهایی هستند که اگر اینها به قدرت برسند برای آینده کشور میترسیم. اینکه موسوی رأیش توی تبریز کم نبود حقیقتاً احساس میشد. اوضاع به همین شکل بود تا اینکه فیلم اهانت دو نفر از سران اصلاحات به مردم آذربایجان منتشر شد که البته یکی از اونها خیلی بیشتر سر و صدا کرد. نزدیکی بیش از حد یکی از این شخصیتها به موسوی، بازخورد بسیار منفیای در آذربایجان داشت و حتی جلسه سخنرانی نماینده موسوی توی تبریز، سر همین مسئله به اغتشاش کشیده شد و نیمه تمام موند. این ماجراها روی هم رفته، تأثیر خیلی محسوسی روی رأی آقای موسوی در تبریز گذاشت. نتایج انتخابات رو که اعلام کردند احمدینژاد توی تبریز ۱۵۰۰۰ رای بیشتر از موسوی داشت (۴۳۵ هزار در برابر ۴۲۰ هزار). روز بعدش عروس آذربایجان توی مصاحبه تاریخی خودش با بی بی سی گفت که چطور ممکنه مردم آذربایجان، فرزند خودشون رو بگذارند و به احمدی نژاد رأی بدن؟ توی یک جلسه انتخاباتی مجمع اسلامی (که ستاد احمدینژاد توی دانشگاه رو داشت)، که سخنرانی یک طرفه بود، به عنوان پرسش کننده رفتم بالا و انتقاد خودم رو از نحوه کار ستاد انتخاباتی احمدی نژاد توی دانشگاه، با لحن تندی اعلام کردم. این اشتباهم باعث شد تنشها توی جبهه خودی بیشتر بشه. نامزدهای انتخاباتی که برای سفرهای تبلیغی به مراکز استانها میرفتن، ستادهای انتخاباتیشون، طرفدارانش رو از سراسر استان به مرکز استان میرسوندن تا مراسم پرشورتر باشه. من اومدن موسوی و احمدینژاد به تبریز رو توی بیست و سی دیدم. موسوی که اومد تبریز، استقبال خوبی ازش شده بود اما احمدی نژاد که اومد مراسم استقبال خیلی پرشورتر بود. رفتیم ترمینال آذرشهر، پرسیدیم مردم این شهر چقدر رفتن استقبال دو تا کاندیدا توی تبریز؟ گفتن برای موسوی اندازه ۵ تا اتوبوس رفتن استقبال، اما برای احمدینژاد اندازه ۱۲ تا اتوبوس! جالب این بود که توی انتخابات هم، نسبت رأی احمدینژاد به موسوی توی آذرشهر، خیلی به نسبت ۱۲ بر ۵ نزدیک بود. یکی از بحثهای اصلی من با طرفداران موسوی، این بود که مهندس برای ریاست جمهوری، برنامهای بجز نقد احمدینژاد ارائه نکردهاست. اونها هم خبری از برنامههای موسوی نداشتند. رمضان زاده که اومده بود سخنرانی توی تالار پتروشیمی تبریز، بعد از تموم شدن سخنرانی، به سختی خودم رو بهش رسوندم و پرسیدم که چرا از طرف مهندس برنامه مکتوب و جامعی ارائه نشده؟ گفتند که به زودی قراره کتابشون منتشر بشه. زمان گذشت و آقای موسوی توی آخرین یا یکی مونده به آخرین برنامه تلویزیونیشون گفتند که کتاب برنامه های من منتشر میشه، مردم برن بخونند. تا آخریم لحظه های مهلت مجاز تبلیغات، هر چی دنبالش گشتم، توی استان نتونستم این کتاب رو گیر بیارم. قریب به اتفاق حامیان موسوی که روشنفکر و باسواد خونده میشدند بدون اطلاع از برنامه های ایشون بهش رأی دادند. چند روز بعد از جشن پیروزی طرفدران احمدینژاد توی میدان ولیعصر، با دو تا از بچههای سبز توی اتاقشون توی خوابگاه بحث میکردم. تا سال ۸۸ در دوران ریاست جمهوری، هاشمی یکبار، خاتمی یکبار و احمدینژاد دو بار اومده بودند گیلان. احمدینژاد دو بار هم به آذربایجان شرقی (دانشگاه محل تحصیل من آذربایجان شرقیه) اومده بود. اما من تا اون موقع هیچوقت توی سفرهای استانی، به مراسم استقبال یا سخنرانی هیچ رییس جمهوری نرفته بودم. حتی زمانی که احمدی نژاد به عنوان اولین رییس جمهور به محروم ترین شهرستان استان گیلان (ماسال و شاندرمن) اومد من نرفتم. اما بعد از انتخابات که احمدی نژاد شده بود نماینده ۲۴ میلیون رأی مستضعفین، وقتی فهمیدم توی دور سوم سفر استانی قراره بیاد آذربایجان شرقی، با تمام وجود و با افتخار توی هوای خیلی سرد تبریز از باغ گلستان تا ورزشگاه رفتم استقبالش و تا آخرین لحظه سخنرانی هم زیر بارون موندم.
کلاً مثل ماجرای عکس امام، زیاد پیش اومده بود که ما سعی میکردیم شبهات طرف مقابل رو بهش جواب بدیم. اما تجربه مون هم ثابت کرد که رفع شبهه لازمه اما کافی نیست و نباید منفعل بود. برای بعضی از سبزها، هر شبههای رو جواب میدادی بلافاصله شبهه جدیدی طرح میکردند. حتّی بعضیها که خیلی زده بودند جاده خاکی، مدعی میشدند که رسانههای بیگانه هم عامل خود حکومت جمهوری اسلامین!! از دانشجوهای دختر یکی از دانشگاههای مشهد بود. چند ماه قبل از انتخابات اومده بود وبلاگ عصر مبارزه و گفته بود که فضای سیاسی دانشگاهشون مناسب نیست و ازمون راهنمایی خواسته بود. من هم از طریق وبلاگ خودم باهاش مرتبط شدم. با اینکه می دونست من از نظر سیاسی، باهاش اختلاف نظر دارم اما اعتمادش به من تا جایی جلب شده بود که وقتی احساس کرد که توی دانشگاهشون تحت نظر قرار داره و ممکنه که به خاطر انتقاداتش مشکلی واسش پیش بیاد، تمام مطالب سیاسی وبلاگش رو پاک کرد و این رو به صورت نظر خصوصی به من اطلاع داد و باهام دردل میکرد. بعد از انتخابات وقتی به عکس امام اهانت شد یه مطلب توی وبلاگش گذاشته بود که این مسئله، کار خود حکومته. رفتم سند اهانت سبزها رو به عنوان نظر روی وبلاگش گذاشتم. جواب داد که توطئه حکومت براش روشنه و در این مورد بحث نمیکنه، دیگه به وبلاگم هم نیومد. از حرفهاش مشخص بود که یا جنگ روانی و یا رفتار تند بعضی از خودیها، کلاً نظرش رو عوض کرده بود و ایشون هم، یکی از ریزشیهای جریان فتنه شده بود. |