روایت رضایی از تلاش برخی برای مدیریت امام(ره)
نشست بررسی «نقش عملیاتهای والفجر 8 و کربلای 5 در روند پایان یافتن جنگ تحمیلی» دیشب در مرکز تحقیقات و مطالعات دفاع مقدس برگزار شد.
به گزارش کلمه ، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در این نشست، با بیان اینکه عملیاتهای والفجر 8 و کربلای 5 در موج سوم عملیاتهای دفاع مقدس تعریف میشوند، گفت: جنگ هشت ساله عراق علیه ایران از پرتغییراتترین جنگهای عالم در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی و اقتصادی بود که دلیل آن حجم زیاد پشتیبانی دیگر کشورها از عراق بود که باعث میشد دشمن در جنگ تغییرات مداوم داشته باشد و ایران و عراق از ابتدا تا انتهای جنگ به تغییرات استراتژیک مهمی دست بزنند و عملیاتهای والفجر 8 و کربلای 5 باعث ایجاد موج سوم تغییرات در روند جنگ شد.
رضایی ادامه داد: پس از حمله عراق به ایران مهمترین هدف و استراتژی ما در جنگ، آزادی مناطق اشغال شده بود که در سال اول با نبردهای کلاسیک حاصل نشد، ولی در سال دوم با ترکیب نیروهای سپاه و ارتش سبک نبرد تغییر کرد و اولین عملیات ترکیبی با نام ثامنالائمه (ع) انجام شد.
وی با اشاره به اینکه در سالهای بعد سیستم جنگی ایران به دلیل گرفتارشدن در دژ محکم عراق در خاک عراق به بنبست رسید، افزود: در این دوره ما سعی کردیم با بردن جنگ در مناطقی که توان نظامی و عملیاتی دشمن کمتر بود و با استفاده از عوارض طبیعی، بخشی از توان نیروهای عراقی گرفته شود که این تدبیر هم نتیجه نداد تا اینکه از بعد نظامی موج سوم عملیاتها با جداکردن طراحی، فرماندهی و مناطق عملیاتی ارتش و سپاه شکل گرفت. در بعد سیاسی نیز استراتژی جنگ برای صلح را به جنگ برای پیروزی تغییر دادیم، زیرا تا قبل از عملیات فتح «فاو» ( والفجر 8)هدف این بود که یک عملیات انجام شود تا با استفاده از پیروزیهای آن به صلح شرافتمندانه برسیم. این استراتژی از عملیات رمضان تا فتح فاو ادامه پیدا کرد.
فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس ادامه داد: پس از تغییر استراتژی جنگ برای صلح و تغییر آن به استراتژی جنگ برای پیروزی، طرح 500 گردانی را ارائه کردیم و با انجام عملیاتهای تاکتیکی در نقاط مختلف، عراقی ها و آمریکاییها را که به عراق اطلاعات عملیاتها را میدادند فریب دادیم، بهطوری که بعد از عملیات «فاو» بین آمریکاییها و عراقیها جنگ لفظی در گرفت و نیروهای عراقی به آمریکاییها سوءظن پیدا کردند، زیرا ما در این زمان برای فریب دشمن عملیات کاملی را دورتر از محدوده عملیاتی که قرار بود عملیات اصلی انجام شود، طراحی کردیم که به این وسیله، اطلاعات ارتش عراق و آمریکاییها غلط از آب درآمد و آنان فریب خوردند و آنان به خاطر اینکه فکر میکردند ما برای بار سوم قصد داریم به «هور» حمله کنیم دچار سردرگمی شدند و ما با تصرف «فاو» و در تیررس قراردادن ناوچهها و تصرف پایگاههای موشکی عراق، هممرز کویت شدیم و در نهایت نقاط حساس «فاو» به دست ما افتاد.
رضایی ادامه داد: «عملیات والفجر8» با انهدام سنگین نیروهای عراقی به پیروزی رسید و در طول جنگ هیچگاه ما چنین موقعیتی که بعد از «عملیات والفجر8 » نسبت به نیروهای عراقی پیدا کردیم به دست نیامده بود و در ادامه نیز تکرار نشد به گونهای که این اولینباری بود که سپهبدها و فرماندهان ارتش عراق در زیر آتش توپخانه ما قرار گرفتند.
وی یادآور شد: بلافاصله پس از پیروزی در فاو ماجرای «مک فارلین» شکل گرفت و این جریان به خاطر اهمیت تصرف فاو بود که آمریکا را به فکر معامله با ایران انداخت که قصد داشتند با دادن چند «کیک»، «انجیل» و چند «موشک تاو»، سپاه پاسداران و مسوولان انقلابی جمهوری اسلامی را بخرند که این تلاش آنها بینتیجه ماند.
وی با بیان اینکه عملیات کربلای 4 پیشمقدمه عملیات کربلای 5 بود، ادامه داد: در عملیات کربلای 5 با شکستن دژهای شلمچه و به زیر آتش رفتن مناطق نفتی عراق و همچنین ناامن کردن فرودگاه «شعیبیه» عراق، ایران به 12 کیلومتری بصره رسید که اهمیت آن اگر از فتح فاو بیشتر نبود، کمتر نیز نبود. در عملیات کربلای 5 ایران نشان داد که صدام آن نیروی مطمئن برای جلوگیری از پیروزیهای پی در پی ایران نیست و انقلاب ایران در آینده میتواند آن را فرو بریزد و اسرائیلی که مهمترین پایگاه غرب در منطقه است را به خطر اندازد و ایران به قدرت اول منطقه تبدیل شود.
رضایی ادامه داد: بنابراین «عملیات والفجر8 » زنگ خطر استراتژیک را به دنیا نشان داد که باید هرچه سریعتر جنگ تمام شود، به همین منظور شش ماه بعد از این عملیات قطعنامه 598 تصویب شد. در کنار تصویب قطعنامه حمله به شهرها، حملههای شیمیایی و حمله به جزیره خارک اوج گرفت. جنگهای حاشیهای و حمله به شهر تهران آغاز شد و دشمنان با «استراتژی هویج و چماق» سعی در پایان بخشیدن جنگ داشتند، در حالی که قطعنامه را به تصویب رساندند. از طرف دیگر حملات به ایران اوج گرفت که درنهایت قطعنامه در اوج پیروزی ایران و در حالی که اکثر بندهای آن به نفع ایران بود، نوشته شد.
فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس با بیان اینکه مهمترین تأثیر عملیاتهای والفجر 8 و کربلای 5 تغییر تصور استراتژی غرب نسبت به جنگ تحمیلی بود، افزود: قبل از این عملیاتها غرب تصور میکرد در این جنگ هیچ کدام از کشورهای درگیر پیروز نخواهند شد و 20 سال به طول خواهد انجامید و صدام شرور انقلاب اسلامی را مهار میکند و انقلاب ایران نیز صدام شرور را مهار خواهد کرد، بنابراین دنیا نیز این جنگ را تقویت میکرد، اما پیروزهای والفجر 8 و کربلای 5 این تصور را تغییر داد و به آنها نشان داد که ایران میتواند پیروز جنگ باشد، زیرا روند پیروزیها با عملیات والفجر 8 آغاز و با کربلای 5 در حال ادامه یافتن بود، ولی در این زمان غرب که از سقوط صدام میترسید به دنبال تغییر استراتژی جنگ رفت و با «استراتژی برد- برد» روند جنگ را تغییر داد، زیرا پایان جنگ در این مقطع و پیروز بودن ایران در حالی که صدام هنوز وجود دارد، برای آنها یک جنگ بردبرد محسوب میشد.
وی یادآور شد: رزمندگان ما در «عملیات کربلای5 » سختترین و طاقتفرساترین حملات را تحمل کردیم و مدت 75 شبانهروز در زیر حجم سنگین آتش دشمن پاتکهای آنان را جواب میدادیم، بهطوری که بعضی از روزها و شبها برای فرماندهان به هم ریخته بود و برای آنان شب و روز معنی نداشت. از طرف دیگر عراق برای باز پسگیری مناطق تصرف شده خود را به آب و آتش میزد، به گونه که با حملات پیدرپی نیروی هوایی نیروهای ما را هدف قرار میداد. اینگونه حملات هوایی از طرف ارتش عراق بیسابقه بود، زیرا در عملیاتها دشمن پس از سرنگونی یکی از هواپیمایش تا یک روز جرأت انجام عملیات هوایی نداشت، ولی در این عملیات بیش از 40 فروند از هواپیماهای عراق سرنگون شد و به نظر میرسید که هواپیماهای عراقی در بالای سر نیروهای ما در حال رژه رفتن هستند.
به گزارش ایسنا؛ محسن رضایی در ادامه و در پاسخ به یکی از حاضرین در این نشست که پرسید: به نظر میرسد در طول جنگ همواره دوئیت بین سیاسیون و نظامیان مطرح بوده است که یکی از نشانههای آن تغییر استراتژی جنگ برای صلح به جنگ برای پیروزی است و آیا در این دوئیت نقش اساسی را سیاسیون بازی میکردند و یا اینکه خود نظامیان در این دوئیت نقش داشتند؟، گفت: همه جنگها یا با استراتژی سیاسی و یا با استراتژی نظامی اداره میشوند. اداره سیاسی جنگ به این معنی است که عملیاتها برای تصرف نقطهای انجام میشود تا به واسطه آن دیپلماسی پیش برود و در حقیقت جنگ و تصرفات عملیات پشتیبانی برای جلو رفتن مذاکرات و دیپلماسی است که به آن جنگ سیاسی گفته میشود.
وی در راستا توضیح داد: اما در بعضی از جنگها دیپلماسی برای ادامه جنگ صورت میگیرد، یعنی دیپلماسی و مذاکره فرصت میشود تا جنگ ادامه پیدا کند که این یک استراتژی نظامی است، بهطور مثال تا زمان آزادسازی خرمشهر، استراتژی جنگ، نظامی بود و اگر هم دیپلماسی و مذاکرهای صورت میگرفت، برای فرصت پیدا کردن برای باز پسگیری مناطق اشغال شده صورت میگرفت، اما بعد از آزادسازی خرمشهر ما به یک دوگانگی رسیدیم که آیا مذاکره کنیم تا جنگ ادامه پیدا کند یا اینکه بجنگیم تا به صلح برسیم. این دوگانگی و اختلاف تا فتح فاو ادامه پیدا کرد، البته این اختلافها در عمل وجود نداشت، چون همهعملیاتهای ما برای صلح انجام میگرفت و شعار جنگ تا پیروزی یک شعار نظامی بود، یعنی اینکه رزمندگان شعار جنگ، جنگ تا پیروزی را میدادند، اما در عمل تمام برنامهریزیها و طراحی عملیاتها برای صلح انجام میگرفت. در نظر اختلاف بود، اما این اختلاف در عمل وجود نداشت و اگر هم اختلافنظری وجود داشته، طبیعی بوده است و همه عملیاتها برنامهریزیهای واحدی از طریق مسوولان نظام انجام میگرفت و امام (ره) نیز در جریان همه امور بودند، البته بعضیها میخواستند امام (ره) را مدیریت کنند، ولی امام (ره) آنها را مدیریت کردند.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا تجدید رابطه ایران و آمریکا با سفر مکفارلین به ایران و نوع مراجعه مسوولین نظام باعث ایجاد موج منفی در عملیاتهای والفجر 8 و کربلای 4 نشد و موضوع سیاسیون در قبال تاکتیکها و عملیاتهای زنجیرهای چه تاثیری در روند جنگ داشت نیز اظهار کرد: در جنگ تحمیلی سه نوع دیپلماسی آشکار، عمومی و پنهان وجود داشت که هم کشور ایران و عراق از آن برای پیشبرد اهداف استفاده میکردند. جریان مکفارلین جزو دیپلماسی پنهان بود که ایران توانست از آن استفاده کند و به جهان غرب ثابت کرد که آمریکا نمیتواند پشتیبان مطمئنی برای آنها باشد. سفر مکفارلین که پس از 24 ساعت لو رفت باعث شد زلزله و سوءظن در روابط ایران و عراق شکل بگیرد که در حمله عراق به کویت آشکار شد، ولی در هر صورت نقاط مثبت جریان مکفارلین بیشتر از نکات منفی آن بود و کاملا هم از طرف مسوولین نظام مدیریت شد.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: وقتی که انقلاب اوج گرفت، اشکالی که کمونیستها به ما میگرفتند، این بود که چرا شعار «مرگ بر آمریکا» گفته نمیشود، زیرا تا زمان اشغال سفارت آمریکا هیچگاه شعار «مرگ بر آمریکا» گفته نمیشد، ولی امام خمینی (ره) به خاطار تدبیری که داشت و نمیخواست در ابتدای انقلاب فشارها را گسترش دهد، بازرگان را انتخاب کرد و اگر در سال اول بازرگان انتخاب نمیشد، ما نمیتوانستیم انقلاب را جلو ببریم. انتخاب بازرگان توسط امام (ره) بزرگترین کلاهی بود که امام (ره) به سر آمریکا گذاشت.
رضایی در پاسخ به این پرسش که چرا در زمان جنگ برای پشتیبانی از نیروها از ظرفیتهای دولتی استفاده نشد، نیز گفت: در رابطه با اینکه چرا از جنگ پشتیبانی نمیشد، به خاطر این بود که بعضی فکر میکردند جنگ شش ماهه تمام خواهد شد، لذا برای آن برنامهریزی صورت نگرفت تا بتواند با ساخت و تجهیز کارخانجات از جبهه پشتیبانی کند.
وی در مورد استفاده از تجربیات جنگ در زمان حاضر و تطبیق آن تجربیات با شرایط امروز جامعه نیز گفت: شرایط داخلی و خارجی امروز با شرایط زمان جنگ متفاوت است. در جنگ رویارویی با عراق بود که آمریکا و دیگر کشورهای غربی به صورت علنی از آن حمایت میکردند،ولی در شرایط امروز و با وجود فتنهگران در داخل،حق و باطل چنان درهم آمیخته است که تشخیص آن بسیار سخت است.
رضایی ادامه داد: میتوان گفت کسانی که جنگ را درست کردند، امروز هم در حال مدیریت فتنه هستند و پس از یک فرصت چند ساله دوباره دست به کار شدهاند؛بنابراین میتوان از تجربیات دوران جنگ دشمنشناسی آن را در امروز نیز مورد استفاده قرار داد.
وی در خصوص اختلافات بین فرماندهان در انجام عملیاتها نیز اظهار کرد: مشکلات ما در عملیات کربلای 5 کمتر از والفجر 8 نبود و اختلافات برای انجام عملیات بین فرماندهان زیاد بود و این طبیعی بود، زیرا معمولا اینگونه بوده که از ابتدای طرحریزی عملیاتها روزبهروز اختلافات کمتر میشد و در نهایت با نزدیکشدن به زمان انجام عملیات قانع شدن دوستان برکت پیدا میکرد، ولی در همین بررسیها و برنامهریزیها، طرحها با بسیاری از نظریات پخته میشد. در نتیجه آن چیزی که در عملیاتها اجرایی میشد، حاصل مشورت جمعی بود.
رضایی یادآور شد: اگر فرماندهان در انجام بعضی از عملیاتها سرسختی میکردند، به خاطر نگرانی آنها از عدم پیروزی و احیایا شهید و مجروحشدن نیروها بود و آنها با احساس مسوولیت اقدام به عملیات میکردند.
وی در جواب این پرسش که میزان استفاده دیپلماسی مسوولان سیاسی از پیروزیهای والفجر 8 و کربلای 5 چه اندازه بوده است، ادامه داد: طبیعی بود که دیپلماسی ما ضعیف عمل کرد، زیرا اگر پیروزیهای والفجر 8 و کربلای 5 برای دیگر کشورهای غربی به دست میآمد، آنها استفادههای بسیار زیادی از آن در جریان مذاکرات میکردند، ولی ما چون تجربه دیپلماسی زیادی نداشتیم، ضعیف عمل کردیم وگرنه باید از این عملیاتها استفادههای بیشتری میکردیم.
رضایی همچنین در جواب یکی از حضار در مورد این سخن وی که امام (ره) با انتخاب بازرگان سر آمریکا کلاه گذاشت نیز گفت: دلیل نمیشود که اگر امام (ره) زمانی براساس شرایط تصمیمی گرفته باشند، آن تصمیم اعتقاد ایشان بوده باشد. مثلا زمانی مسعود رجوی به دیدار امام (ره) میرفت. وقتی ما به امام (ره) میگفتیم که رجوی با دیدار شما اعتبار کسب میکند، میفرمود اشکالی ندارد هر وقت بخواهم این اعتبار را از آن سلب میکنم.
وی گفت: امام راحل در جایی فرمودند که من از اول هم به انتخاب بازرگان مایل نبودم بنابراین میتوان به این نتیجه رسید که امام (ره) با این انتخاب میخواست فشارهای آمریکا در روزهای اول انقلاب را کاهش دهد. ضمن اینکه امام (ره) منافقین را شاگردان بازرگان میدانست.