علت اصلی رواج «جهل» در فرهنگ اسلامی |
اینکه چرا مردم اینقدر در جهل فرو رفتهاند و از علوم و معارفى که خداى متعال به وسیله انبیا علیهم السلام در اختیارشان گذاشته استفاده نکردهاند، دلایل گوناگونى دارد; یکى از دلایل آن، که ما نیز از آن غفلت داریم، این است که اصولا رواج جهل موجب مىشود زورمداران بر مردم مسلط شوند و نگذارند انبیاعلیهمالسلام دعوت خود را گسترش دهند. امام صادقعلیهالسلام در وصیتبه عبدالله بن جندب می فرماید: یاابن جندب، قدیما عمر الجهل و قوى اساسه و ذلک لاتخاذهم دین الله لعبا حتى لقد کان المتقرب منهم الى الله بعلمه یرید سواه اولئک هم الظالمون. «جهل» در فرهنگ اسلامى امام صادقعلیهالسلام دراین فراز از سخن خود مىفرمایند: از دیرباز، بنیان جهل و نادانى قوى گردیده، بازارزش رونق گرفته، پایههایش محکم شده و ریشه دوانده است. امامعلیهالسلام در ادامه فرمایش خود، یکى از عوامل رونق دهنده بازار جهل و تحکیم آن را این مىداند که دین خدا را به بازى گرفتهاند، آن چنان که حتى کسانى که علم خود را وسیله تقرب به خدا قرار دادهاند نیز مقصد و نیتشان خدایى نیست و دنبال غیر او هستند. سپس حضرت آنان را ستمگران و ستمپیشگان معرفى مىکند. براى تبیین این فراز از روایت مزبور، نیاز به توضیح چند نکته است: اولا، منظور حضرت از اینکه مىفرمایند: «از دیرباز اساس جهل محکم شده، بازارش رونق گرفته و رواج یافته است»، چیست؟ ثانیا «جهل» به معناى ندانستن یک سلسله مفاهیم یا روابط بین پدیدههاى طبیعى است. اسباب و مسببات جهان چه ربطى به دین دارد؟ هر قومى از گذشته تاکنون براى شناخت مسائل عالم زحمت کشیدهاند، درس خواندهاند، آزمایش کردهاند و به همان مقدار جهلشان را برطرف کردهاند و به علم دستیافتهاند تا آنجا که در هر رشته، از هندسه و ریاضى و مکانیک و دیگر علوم متخصصانى تربیت نمودهاند. پس این سخن که «جهل از قدیم رواج پیدا کرده است، آن هم به دلیل اینکه دین خدا را به بازى گرفتهاند» یعنى چه؟ منظور حضرت صادقعلیهالسلام از «جهل» در این روایت، جهلى نیست که در مقابل معلومات مادى به کار مىبریم. از نظر انبیا و اولیاعلیهمالسلام، معلوماتى که سعادت انسان مرهون یادگیرى آنهاست اینگونه معلومات مادى نیست. دانشهایى را که هر کس باید براى نیل به سعادت بیاموزد، در هر شرایطى از زندگى اجتماعى که قرار دارد و در هر زمانى زندگى مىکند، مربوط به اعتقادات و اصول دین است; شناختخدا، سرنوشت انسان، جهان آخرت، راه صحیح زندگى و مانند آن که به وسیله انبیاعلیهمالسلام تبیین مىشود. علمى که بشر بدان نیازمند است و اگر نداشته باشد جاهل است اینگونه علمهاست، حتى اگر در سایر زمینهها فیلسوف دهر باشد. کسى که نداند سرنوشت زندگىاش چه مىشود، پس از مرگ به چه عالمى مىرود و چه سرنوشتى در انتظار اوست جاهل است، اگرچه سفینههاى فضاپیما بسازد. «جهل» در فرهنگ انبیا و اولیاعلیهمالسلام و قرآن به این مفهوم است. این معنا با آنچه در بین ما متداول است فرق مىکند. امام صادقعلیهمالسلام پس از اینکه این دسته از جاهلان را معرفى مىکند، مىفرماید: آنها بیشترشان مؤمن نیستند. درباره سرگذشت اقوام پیامبران گذشتهعلیهمالسلام هم که قرآن سخن مىگوید، مىفرماید: ایمان نیاوردند، بجز اندکى از ایشان; مانند قوم حضرت هود، صالح، نوحعلیهالسلام و دیگران. عامل اصلى رواج جهل در بین مردم اینکه چرا مردم اینقدر در جهل فرو رفتهاند و از علوم و معارفى که خداى متعال به وسیله انبیاعلیهمالسلام در اختیارشان گذاشته استفاده نکردهاند، دلایل گوناگونى دارد; یکى از دلایل آن، که ما نیز از آن غفلت داریم، این است که اصولا رواج جهل موجب مىشود زورمداران بر مردم مسلط شوند و نگذارند انبیاعلیهمالسلام دعوت خود را گسترش دهند. همیشه مستکبران و زراندوزانى که اموال خود را; ف از راه حرام به دست آوردهاند، نمىخواستهاند دعوت انبیاعلیهمالسلام عمومیت پیدا کند; زیرا باید از زورگویىها و زراندوزىهایشان دستبرمىداشتهاند. اما اینان مىخواستهاند بر مردم حکومت کنند. از دیگر عواملى که موجب رواج جهل در جامعه و دست نیافتن مردم به معارف الهى مىشود که به وسیله انبیاعلیهمالسلام نازل آن شده است که کسانى که - به اصطلاح - دیندار هستند و خود را حامل این علوم و معارف و پیرو پیامبرانعلیهمالسلام و حتى متولى دین مىدانند، خودشان دین را جدى نمىگیرند، بلکه آن را وسیلهاى براى سرگرمى، امرار معاش و دیگر اغراض دنیوى قرار مىدهند. وقتى خود متدینان و متولیان دین، آن را جدى نگیرند، آیا مىتوان توقع داشت که حرف آنها در دیگران اثر کند؟ مردم به اینها نگاه مىکنند، همان راهى را مىروند که آنها رفتهاند، همان کارى را یاد مىگیرند که آن انجام مىدهند، هرچند بازى با دین خدا باشد. این یکى از عواملى است که مانع رواج دین در جامعه مىشود، بلکه حتى موجب مسلط شدن جهل بر مردم و محرومیت آنها از معارف و حقایقى مىشود که انبیاعلیهمالسلام در اختیارشان مىگذارند. آنگونه که تاریخ نشان مىدهد و متون دینى نیز مؤید آن است، عامل اصلى انحرافات مردم «جهل» بوده است. در این تردیدى نیست; چون اصل فطرت مردم بر دین و خداپرستى نهاده شده است و آنها به طور ناخودآگاه آن را درک مىکنند و از اینرو، در پیشگاه آفریدگار جهان کرنش مىنمایند. شاید در قرآن، نتوان موردى را پیدا کرد که دلالت کند بر اینکه برخى از انسانها هیچ دینى نداشتهاند; همه جا سخن از این است که کسانى بودهاند که بتیا ماه یا خورشید مىپرستیدهاند. اما موردى را نمىتوان یافتحاکى از این که عدهاى هم بودهاند که هیچ پرستشى نداشتهاند. در تحقیقات تاریخى و دیرینهشناسى هم هر قدر تعمق مىشود، مواردى به چشم مىخورد که بر وجود ادیان و پرستش اقوام دلالت دارد. این بدان دلیل است که فطرت مردم بر پرستش آفریدگارشان بنا شده است، اما در اثر عواملى گوناگون، به جهل کشیده مىشوند; مثلا، ادعا مىکنند خدا دخترانى دارد، که همان فرشتگان هستند، بتها عامل شفاعت ما نزد خدایند و... خداوند در اشاره به این عقیده خرافى، از قول آنها مىفرماید: «ما نعبدهم الا لیقربونا الى الله زلفى» (زمر:3); آنها را عبادت نمىکنیم، مگر براى اینکه ما را به خدا نزدیک کنند. یا مثلا، «وثنیین»، که بعدها مسیحیان عقیده به «تثلیت» را از آنها اخذ کردند، به چند خدایى اعتقاد داشتند. به همین دلیل، مسیحیان مىگویند: حضرت عیسىعلیهالسلام - نعوذ بالله - پسر خداستیا مىگویند: ما پسران خدا هستیم، پدرمان هم در آسمانهاست. این تعبیرات ناشى از جهل است. اینگونه عقاید خرافى در بسیارى از ادیان و مذاهب وجود داشته، از گذشته ترویج مىشده، کسانى هم بودهاند که از جهل مردم سوء استفاده مىکردهاند و خودشان را به عنوان واسطه میان خلق و خالق معرفى مىنمودهاند; مثلا، از مردم پولى مىگرفتهاند تا آنها را با خالق یا مسیحعلیهالسلام ارتباط دهند یا گناهانشان را ببخشند. هنوز هم کمابیش در بین مردم از اینگونه جهالتها وجود دارد و برخى از آنها به نفع خود بهره مىبرند. انبیاعلیهمالسلام آمدند تا جهل مردم را برطرف سازند، تحریفات ادیان گذشته را اصلاح نمایند و اختلافات را حل کنند. قرآن کریم یکى از اهدافتبعثت پیامبرانعلیهمالسلام را اصلاح انحرافات و تحریفاتى مىداند که در دین پدید آمده است; «لیبین لهم الذی یختلفون فیه.» (نحل:39) اما در تفسیر کلام پیامبرانعلیهمالسلام هم اختلافنظر پیش مىآید و در نتیجه، عدهاى مبتلا به جهالت مىگردند. «تابو» به همین نحو به وجود آمده; یعنى در اثر جهلى که مردم در زمینه دین و ارتباط با خدا داشتهاند. اما دلیل اینکه چرا جهل از جامعه ریشهکن نشده آن است که همیشه عدهاى به این جهالتها دامن زدهاند، علىرغم اینکه عدهاى در اصلاح افکار مردم و زدودن جهالت از آنها مىکوشیدهاند. این جهالتها در مردم ریشه دوانده، ریشهاش هم محکم شده است. از جمله عواملى که موجب رواج جهل در جوامع بوده رفتار دینداران است. وقتى مردم دیدند کسانى که خود را متدین معرفى مىکنند، پیر و انبیاعلیهمالسلام مىدانند و براى دین، خود را سینه چاک مىشمارند، خودشان دین را جدى نمىگیرند، دچار جهالت مىشوند. در سفرى که چندى پیش به امریکاى لاتین داشتم، یکى از کشیشها صریحا مىگفت: «مردم این منطقه به حرف ما اسقفها و کشیشها اعتنایى نمىکنند، حرفهاى ما را باور ندارند.» بعد به طور خصوصى به من گفت: «نه تنها مردم حرفهاى ما را باور ندارند، بلکه خودمان هم این حرفها را باور نداریم.» از نظر آنها، دین وسیلهاى براى زندگى کردن است، به این دلیل، اگر به دروغ بودن آن هم معتقد نباشند، آن را جدى نمىگیرند، در حد آداب و رسومى است که از قبل آن، ارتزاق مىکنند. وقتى دین جدى گرفته نمىشود، به صورت بازیچهاى در دست آنها درمىآید و براى آنکه سفره زندگیشان رنگین شود سعى در تبلیغ آن مىکنند و آن را به صورتى براى مردم تفسیر مىکنند که خوششان بیاید، تا به آنها اقبال نشان دهند. گاهى هم این کار خود را اینگونه توجیه مىکنند که براى آنکه مردم از دین دور نشوند، ما مجبوریم آن را اینطور تبلیغ کنیم. امروزه کلیساها کمابیش همین کارها را مىکنند. بسیارى از اعمال بود که قبلا حرام بود و با آن مبارزه مىکردند، اما وقتى دیدند نمىتوانند در مقابل مردم مقاومت کنند، عقبنشینى کردند و آنها را حلال شمردند. نه به دلیل اینکه دلیل جدیدى پیدا کردهاند، بلکه به دلیل آنکه مىگویند اگر این کار را نکنیم، همین مقدار اعتقادى را هم که مردم نسبتبه مسیحیت دارند از دست مىدهند و آن را انکار مىکنند. یا فوو مثلا، روزه گرفتن به طور کلى، از دین مسیحیت طرد شده است. در پیامى که پاپ در عید پاک گذشته به مسیحیان داد، صریحا از مردم خواست: حال که روزه غذا نمىگیرند، یک روز «روزه تلویزیون» بگیرند - یعنى: یک روز تلویزیون تماشا نکنند - که البته هیچکس هم به حرف او گوش نداد. به این صورت، در مسیحیت، یکى پس از دیگرى احکام دینى لغو مىشود. این کار سابقه تاریخى هم دارد. «اصحاب سبت»، که قرآن از آنها نام مىبرد، یکى از اقوام بنىاسرائیل بودند که دین خدا را به بازى گرفتند; آنها از صید ماهى در روز شنبه نهى شده بودند. اما براى آن که هم در ظاهر، دستور خدا را اطاعت کرده باشند، هم منفعت اقتصادیشان را به دست آورند، کنار دریا حوضچههایى درست کردند. روزهاى شنبه، که به صید نمىرفتند، در حوضچهها را باز مىکردند، ماهىها که وارد مىشد، در آنها را مىبستند و روز یکشنبه آنها را صید مىکردند. خداوند به دلیل این کارشان، آنها را عذاب کرد; به شکل بوزینه مسخ شدند; چون دین خدا را به بازى گرفته بودند; «قلنا لهم کونوا قردة خاسئین.» (اعراف: 166) یا مثلا، برخى دیگر که «ربا» را به صورتى دلخواه تعریف مىکردند. بنابراین، این قبیل کارها از گذشته سابقه داشته، از طرف دیندارها هم این کارها انجام مىشده، نه از طرف بىدینها که اصل این مسائل را منکر مىشدهاند. آنها با دین خدا بازى مىکردهاند یا در عمل، آن را جدى نمىگرفتهاند; چنان که گویى احکام شرعى مثل بعضى آداب و رسوم عرفى است که اگر رعایت نکنند در سرنوشتشان اثرى ندارد; مثلا، همانطور که در عرف، به صورت تعارف و بازى لفظى، به همدیگر مىگویند: «قربانت، تصدقت، نوکرتم و...»، اما حاضر نیستند حتى کمى موى خود را براى دیگرى فدا کنند، احکام شرع را هم در مورد نماز و روزه و دیگر مسائل شرعى به همین صورت مىدانند. دین را جدى نمىگیرند، همین هم موجب بدبختى خودشان و مانع آشنایى دیگران با حقایق دین مىشود. وقتى مردم ببینند دین در جامعهاى رواج دارد و آثار خوبى بر جاى مىگذارد، به آن علاقهمند مىشوند، اما وقتى مىبینند کسانى که دم از دین مىزنند، خودشان اهل عمل نیستند، حرفشان در دیگران اثر نمىکند. امام صادقعلیهالسلام در وصیتخود، خطاب به شیعیان، نسبتبه این مساله تاکید کردهاند; به کسانى که ادعا مىکنند پیرو ایشان هستند، مذهب ایشان را ترویج مىکنند، راه ایشان را صحیح مىدانند و به ایشان عشق مىورزند. وظیفه ما در مقابل دین خدا امروز ما مخاطب این سخن امام صادقعلیهالسلام هستیم. باید دین خدا را جدى بگیریم; هم عقاید مربوط به دین را، هم ارزشهاى اخلاقى و هم دستورات عملى آن را. با احکام خدا بازى نکنیم. مواظب باشیم، هم خودمان نسبتبه آنها در عمل، بىاعتنایى نکنیم و هم در تفسیر و توضیح آنها درست رفتار نماییم، وگرنه مسؤول جهل و کفر دیگران خواهیم بود. مىگویند: از یکى از علماى یزد پرسیده بودند که چرا اینقدر گریه مىکنید؟ فرموده بود: «مىترسم در قیامت، به من بگویند: مسؤول مسلمان نشدن یهودیان یزد تو هستى; اگر رفتارت درستبود، اگر به وظیفهات عمل مىکردى، یهودىها از تو مىآموختند و مسلمان مىشدند.» این سخنان از کسانى که اهل محاسبه و مراقبه هستند بعید نیست. به همین دلیل، امام صادقعلیهالسلام ما را مسؤول جهل مردم معرفى مىکند: «یاابن جندب، قدیما عمرالجهل»; اى پسر جندب، از گذشته، بنیان جهل آباد شده «و قوى اساسه» و پایهاش محکم گردیده است، چرا؟ «و ذلک لاتخاذهم دین الله لعبا»; و این به آن دلیل که دین خدا را به بازى گرفتهاند. فرق «لعب» با کار جدى در این است که در کارهاى جدى، انسان مىداند که حقایقى وجود دارد و با واقعیاتى نفسالامرى سر و کار دارد; مثلا، غذا که مىخورد، مىداند گرسنگى واقعا وجود دارد; غذایى هم هست، مىخورد تا سیر شود. اما در کارهاى لعب یا گفتوگوهاى غیر جدى، واقعا نمىگوید: «قربانت، تصدقت و...» بر همین اساس، رفتارهاى انسان از دو بخش تشکیل مىشود: رفتارهاى جدى و واقعى که به لوازم آن مستلزم است و رفتارهاى غیر جدى و لعب که کارى را جدى نمىگیرد; مانند سرگرمىها یا تعارفات معمول. کسانى که دین خدا را بازى به حساب مىآورند، اعمال عبادى مردم - همانند مسجد رفتن آنها را هم مثل آداب و رسوم و تعارفات معمول، غیر جدى به حساب مىآورند، عمل به دستورات و احکام دین را هم بازى مىدانند و آنها را به دلخواه مردم تفسیر مىکنند تا مردم از آنها خرسند شوند، مشترى بیشترى پیدا کنند. دیگر مردم هم وقتى به اینها نگاه مىکنند، نمىتوانند دین را جدى بگیرند: «حتى لقد کان المتقرب منهم الى الله بعلمه یرید سواه»; تا آن جا که کسانى که مىخواستند با علمشان (علوم دینى، نه علومى مثل فیزیک و شیمى) به خدا تقرب پیدا کنند، غیر او را قصد کردهاند. «اولئک هم الظالمون»; آنان همان کسانىاند که (بر بشریت) ظلم کردهاند، (همانگونه که بر خودشان نیز ظلم نمودهاند.) ادامه دارد |