جهان: حجتالاسلام احمد رهدار عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی امام خمینی(ره) در جلسه هفتگی انصار حزبالله به سهم استدلال در کار فرهنگی و جایگاه علما در پیشبرد انقلاب اشاره کردند که بخش هائی از آن در ادامه می آید:
بنای دانشگاه بر حوزه علمیه
تمدنی که امروز فراروی ماست و معمولاً ناشیانه به سر ما کوبیده میشود - تمدن غرب - دقیقاً فاصله آزمایشگاه تا دانشگاه آن 300 سال طول کشیده است. یعنی آن چیزی که در قرن 13 و 14 در ذهن کسانی مثل راجرز بیکن و ویلیام کامی و بعدها کاملتر آن در ذهن فرانسیس بیکن و دکارت آمد، به راحتی تبدیل به صنعت نشده است. دانشگاه اروپا در قرن 13 و از دل حوزههای علمیه مسیحیت تأسیس شده است؛ به عنوان مثال کمبریج یک حوزه علمیه بوده است، آکسفورد یک حوزه بوده است ولیکن در قرن 13 همان حوزه تبدیل به دانشگاه شده است و این درست برخلاف اتفاقاتی است که در تاریخ ما رخ داده است. بدین معنی که دانشگاههای ما از دل سنت بیرون نیامده؛ دانشگاه ما باید حوزه علمیه ما را خراب میکرد و روی خرابه حوزه علمیه بنا میشد! لذا طبیعی است که در فرهنگ و جامعه ما پاسداران سنت یعنی عالمان دینی ما در برابر دانشگاهها قد علم میکردند. قصه مخالفت عالمان دینی ما با علوم جدید که البته در تاریخنگاری روشنفکری ما به غلط قصه مخالفت سنت دینی ما با علم تعبیر شده است، روضه مفصلی دارد و غم دردناکی بر تاریخ ماست.
حکومت در دست آخوندها؟
در هر حال در دنیای غرب دانشگاهها از دل حوزههای علمیه بیرون آمده است. از قرن 13 تا قرن 18 قریب به 450 سال در این دانشگاهها، روشنفکران معروف دنیای غرب اجازه تدریس نداشتند! به عنوان مثال هیچگاه بیکن و دکارت و کانت در دانشگاهها تدریس نکردند. اولین روشنفکری که در دانشگاههای غرب به وی اجازه ورود و کار دادند، هیوم است که به عنوان کتابدار دانشگاه آکسفورد پذیرفته شده است.
اگر کسی به فرآیند رشد علم التفات داشته باشد، آن وقت عجولانه این شبهه را مطرح نمیکند که سی سال این مملکت دست آخوندها بوده است، چه کار کردهاند؟! اسم حکومت آخوندی است ولیکن نرمافزار و کارشناسی آن آخوندی و دینی نیست. حتی اگر بپذیریم و به روحانیت فشار بیاوریم که در این 30 سال چکار کرده است باز زمان کوتاه است در این 30 سال خیلی هنر کرده باشیم در آزمایشگاه سیر تمدنی خویش عنصر کشف کردهایم. اگر در دنیای غرب فاصله این آزمایشگاه تا کارخانه 300 سال طول کشیده است باید به امثال من حداقل 100 سال فرصت داده شود؛ چرا که به خوبی روشن است دانشگاه این مملکت دینی نیست. آیا کجای این دانشگاههای ما نسبتی با انقلاب و مبانی آن و شعارهایی که روزی برای تحقق آن شعارها انقلاب کردیم، دارد؟ اگر شما میبینید در دانشگاههای ما همچنان بچه مسلمانهایی داریم که پاسدار دیانت و سنت ما هستند، این موضوع هیچ ربطی به نظام آموزشی دانشگاهی ما ندارد و این مربوط به تربیت خانوادهها و مساجد و حسینیههاست و ساختن آدم با ساختن آهن متفاوت است و این انقلاب ما آمده است تا آدم بسازد. پز انقلاب ما انرژی هستهای و غیره نیست و گر نه پاکستان، همسایه ما، هم انرژی هستهای دارد. اگر به جنس فرهنگ توجه کنیم، خیلی از شبهات حل میشود.
چرا عده ای در کربلا نبودند
چرا کربلا محور تاریخ است؟ برای اینکه به فرموده امام حسین(ع) در کربلا هیچ نبی و امامی قبل از من و هیچ امامی بعد از من به خوبی یاران من، یار گیر نمیآورد. نباید چنین تصور کنیم خیلی از آدمهایی که در کربلا لیاقت حضور نداشتند آدمهای بدی بودند. سلیمان بن صرد خزاعی در تمام عمر، منزلش پایگاه اصلی شیعه در کوفه بوده است و هر دو سفیر امام حسین در کوفه بر سلیمان بن صرد خزاعی وارد شدند. همچنین عبدالله بن جعفر، شوهر حضرت زینب(س)، در کربلا نبود. اینها بد نیستند بلکه کربلا بالاتر از اینهاست.
شیعه چند گذرگاه را طی کرده است؛ گذرگاههایی که میتوان از آنها تحت عنوان حیرتگاههای تاریخی شیعه یاد کرد از آن جمله یکی، مقطع کربلاست. دیگری سده نخست بعد از آغاز غیبت کبرا امام زمان(عج) است که نایب خاصی هم در کار نیست، حکومت هم مال ما نیست، آدمهایی هم که امامان ما توصیه کردهاند در عصر غیبت به آنان مراجعه کنیم در این سده این جنس آدمها وجود ندارند و سده حیرت تاریخی شیعه است و فقیهان ما یا محدث هستند از قبیل مرحوم کلینی و این بابویه، یا متکلم هستند، مانند مرحوم شیخ مفید و یا اصولی هستند مثل مرحوم سید مرتضی(ره). البته همه آدمهای بزرگی هستند ولی فقه تخصص و کار اصلی اینها نیست. مثل مرحوم علامه جعفری(ره) که یک مجتهد بود اما بحث و کار اصلی او فلسفه بود و یا علامه طباطبایی یک مجتهد بود اما بحث اصلی او تفسیر قرآن یا فلسفه بود.
ما به یک پایگاهی به نام فقاهت نیاز داشتیم که در تمام دوره غیبت امام زمان(عج) با تکیه بر آن، مسیرمان را در دل تاریخ غیبت پیش ببریم و 100 الی 150 سال طول کشیده است تا این پایگاه را با حضورشیخ طوسی(ره) در مکتب بغداد به دست آوردهایم. این 150 سال دوره تاریخی حیرت شیعه است و 12 قرن با تکیه بر این پایگاه مرجعیت در تاریخ آمدهایم تا به انقلاب اسلامی رسیدهایم.
در انقلاب اسلایم یک اتفاق افتاده است و حضرت امام(ره) خواسته است که ما را از جا بکند و به جایی دیگر ببرد. ما در تمام این مدت در جای خود نبودهایم. جایگاه ما هسته قدرت سیاسی است. قرار نبوده که مرجع تقلید فقط در حوزه باشد و قرار است که مدیریت کند و رهبر باشد. این کار راحت نیست.
برخی به سرعت انقلاب نمی رسند
لذا انقلاب اسلامی یک حیرت ایجاد کرده است؛ نه برای من و شما بلکه برای خواص و این حیرت را بنده آن قدر زیاد میبینم که برای همه حتی مقام معظم رهبری پیش آمد. ایشان در اواخر عمر حضرت امام طی تفسیری که از محوریترین ارمغان اندیشهای حضرت امام یعنی ولایت فقیه در خطبههای نماز جمعه تهران ارائه کردند، نظر داشتند که همان روز حضرت امام نامهای نوشتند و از تلویزیون هم خوانده شد که جناب آقای خامنهای تفسیری که شما از ولایت فقیه کردید، آن چیزی نیست که مننظرم بود. حرف من فراتر از چیزی بود که گفتید.
خواص عقب هستند نه به این دلیل که بد هستند بلکه به این دلیل که امام و انقلاب خیلی جلو هستند. اگر ما احساس میکنیم برخی از آقایان موضع دیگری دارند، به این دلیل نیست که بد هستند، بلکه به این دلیل که انقلاب ما پرشتاب است و انقلاب معطل آنها نمیماند.
یک زمانی حضرت امام فرمودند: دیگر این انقلاب قائم به من هم نیست. اگر من هم جلوی حرکت انقلابی مردم را بگیرم از من رد خواهند شد.
البته هر سه این دوران حیرت برای شیعه بابرکت بوده است؛ یعنی هم کربلا نقطه اوج است، هم دوره شیخ طوسی نقطه حرکت و اوج شیعه است و هم انقلاب اسلامی. و این اقتضای دوره حیرت است که ریزش و رویش داشته باشد. نباید فقط به ریزش نگاه کنیم به رویشها هم باید توجه کرد.
کار فرهنگی فقط استدلال نیست
من در این موضوع دو نکته را بیان میکنم، یکی اینکه جنس فرهنگ، جنسی است که اگر کسی آن را خوب درک کند به این پرسش نمیرسد که سی سال مملکت دست روحانیت بوده است؛ چه کار کردهاند؟ بلکه سده و قرن نیاز دارد.
نکته دیگر اینکه جنس فرهنگ کیفی است و نباید آن را کمی بشماریم. مثلا بگوییم این اندازه چادری داریم و چادریهایمان کم شدهاند. قصه این نیست. خون دلها باید خورده شود تا یکی بیاید و بشود «السلمان منّا اهلالبیت» حسین باید کربلایی رقم بزند تا هفتاد نفر کیفی برای تاریخ باقی بگذارد و البته خدا را شکر ما از این آدمهای کیفی کم نداریم. حضرت امام فرمود: قطعا مردم زمانه ما از مردم صدر اسلام برای دین بهترند. روزی حجت خدا را سربریدند و هفتاد نفر بیشتر در امپراطوری وسیع اسلامی حاضر نشدند بیایند سر دهند و روزی در همین مملکت که نایب آن حجت برحق میخواست بر آن مدیریت کند، برایش دویست هزار نفر رفتند و سر دادند. این نشانه رشد ماست.
یکی از علتهایی که احساس میکنیم فرهنگ انقلابی ما آنچنان که دلمان میخواهد و با ضریب شتابی که ما میخواهیم رشد نمیکند این است که تلقی ما از فرهنگ فقط استدلال است، با اینکه این طور نیست. من خیلی فکر میکردم، میگفتم بینی و بینالله یک کسی به مجموعه کتابهایی که در جمهوری اسلامی اعم از حوزوی و دانشگاهی در نقد افکار سروش چاپ شده مراجعه کند و انصاف هم داشته باشد، میبیند نظرات وی را عمیق و بجا نقد کردهایم. اما با همه اینها چرا او یک دوره در این مملکت زنده بود؟ آیا نقدمان صحیح نبوده است؟ خیر و لیکن ما به غلط میپنداشتیم که «ای برادر تو همه اندیشهای» درست است! در صورتی که جملهای قطعا غلط است و هیچ حرکتی به مدد صرف عقل انجام نگرفته است. همیشه حرکت در عالم مسبوق به یک قلقلکی در دل است و ا حساس بشر است که انسان را راه میبرد. باید دل من در گرو دل لیلی باشد و اگر در مسیری به مانعی مثل رودخانه بر میخورم، عقل و علم میآید برای من پل میزنند. اما برای عبور از آن همچنان باید دلم در گروی دل لیلی باشد.
ماجرای سروش و برخورد ما
وگرنه اینطور نیست که این دل من به هر پلی که برسد، هوس کند از روی آن رد شود. ما آدمها فقط استدلال و عقل و اندیشه نیستیم. آقای سروش میآید یک سخنرانی میکند و در آن یک شیراز حافظ و یک خاطره از سفر ژنو و یک جوک و یک تکه سیاسی می گوید و در لابه لای آن یک شبهه هم میپراکند. ما هم پاسخ می دهیم که دیدگاه آقای سروش در باب دین و اخلاق این است و به دلایل اربعه ذیل مثلا مخدوش است والسلام! و فکر میکنیم همه چیز تمام شد. در صورتی که این نیست آدمها فقط با اندیشه راه نمیروند، یکی از دواعی عمل، علم است. این طور نیست که اگر شما در یک مساله حق را به طرف مقابل فهماندی، حتما آن را عمل کند.آیا واقعا سبزها نمیدانستند که حق کجاست؟ قضیه بسیار واضح وروشن بود. آیا مردم شک دارند که بیبیسی و یا اسرائیل دشمن ماست. قصه اینها نبود و سرعلم نبود. پس قضه این نیست که اگر من استدلال بیاورم، کار فرهنگ جلو برود. علم و فرهنگ سه ساحت دارد. یک ساحت نفس الامری که در آن حقایقی را خداوند قرار داده است اعم از اینکه من با علم خودم بتوانم به آن حقایق دسترسی پیدا کنم یانه.
یک لایه دومی دارد که خانه ذهنی علم و فرهنگ است.آن بخش از معارف نفسالامر که توسط ذهن بشر ادراک میشود یک پله جلو میآید و خانه دومی برای علم درست میشود.
خانه سومی علم دارد که مثل خیابان است؛ لایهای از ادراکات ذهنی که لباس عمل میپوشد در هر یک از اینها قاعده بسط و رشد و تولیدش متفاوت است. شما اگر بخواهید ادراک ذهنی و علمی خلق کنی، یک وسیله اندازهگیری باید داشته باشید و علم را اگر در خیابان راه ببری، وسیله اندازهگیری دیگری لازم است. علم در خیابان ضرورتا جادهاش، جاده استدلال و برهان نیست و گاهی اوقات جدل است. ما اولا فقط استدلالهای فرهنگی خویش را به میدان آوردهایم و به تناسب منزلت تاریخیمان نیشهای انقلابی را خلق نکردیم. 40 سال قبل جلال آل احمد به روشنفکرها غرتی گفته است و ما هنوز به اینها غرتی میگوییم در حالی که روشنفکر الان، روشنفکر 40 سال قبل نیست. یک زمانی مثل 10 تا 15 سال قبل اگر به ما خشونت طلب میگفتند، رگهای گردنمان بیرون میزد، ولی الان اگر به شما خشونتطلب بگویند، فقط ناراحت میشوید و ما دیگر صابون خشونتطلبی، انحصارطلبی و فاشیست، انگار به تن مالیدهایم.
خاتمی و شعار امام
سی سال قبل امام فرمود «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» 20 سال بعد از بیان این جمله امام، فرصتی مهیا شد. تا یک خبرگزاری رسمی امریکایی بیاید با نماینده این ملت یعنی رئیس جمهور وقت (خاتمی) مصاحبه کند. طبیعی است که مهمترین مسائل اختلافی بیست سال گذشته پرسیده شود.
خانم امانپور که به ایران آمده بود توسط صد سیاستمدار روانشناس تک تک سوالات بررسی شده بود. لیکن در اولین سوالی که او پرسید، گفت: چراآیتالله خمینی ادب دیپلماسی را رعایت نکرد و گفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند؟ و بدبختانه خاتمی جواب مناسبی نداد. باید خیلی کوتاه میگفت: مگر غلطی کردید؟ و تمام میشد.
ماجرای حجاب و استدلال های اول انقلاب
30 سال قبل شهید مطهری فرموده است: حجاب محدودیت نیست. و ما البته با این جمله شهید مطهری توانستهایم سی سال بر سر زن و ناموسمان چادر را نگه داریم. آیا امروز بینی و بینالله میتوانیم به دختر نسل امروز بگوییم حجاب محدودیت نیست؟ نمیتوانیم بگوییم. چرا که میگوید محدودیت است و رفیق من که چادر ندارد آزادتر است و فهم او هم غلط نیست و درست میگوید. حجاب محدودیت است و شهید مطهری هم اگر گفت حجاب محدودیت نیست، مناسب منزلت دینی چهل سال قبل من گفت. امروز جنس استدلالمان باید عوض شود. حجاب محدودیت است اما هر محدودیتی نافی کمال بشر نیست. چراغ قرمز هم محدودیت است. چرا عقلا به این محدودیتها گیر نمیدهند؟ این گذار از شهید مطهری به معنای نفی او نیست بلکه به معنای بسط اوست و به معنی به تفصیل رساندن شهید مطهری است.
چرا دخترمان وقتی به دانشگاه میرود، بعد از مدتی چادر را کنار میگذارد؟ آیا شما فکر میکنید در دانشگاه او را مسخره میکنند؟ این نیست. همه قصه در انداختن چادر دختران استدلال نیست. بلکه آنان استدلال، اساماس، جوک، دکور و فضایشان را تولید کردند و تمام این فضا به گونهای است که چادر میپرد! اگر فرهنگ نظام، ادبیات فرهنگی ما بخواهد جلو برود، نظام ما بایدحتی واژگان خودش را عوض کند